و این روز های خوب که گذشت....
به نام خدا سلام به سارینا عزیزم خوبی خاله؟ و بازهم شرمندگی خاله جون! خب بعد از چند هفته غیبت میریم سراغ اتفاقات این چند هفته 1. 2 بهمن تولد سارینا عزیزم بود. یک سال گذشت و این گل زندگی یک ساله شد: دختر زمستونی تولدت مبارک چرا گریه میکنی خاله جون؟!! اینم سفارشی از طرف خاله جون: 2. کارهای جدید سارینا: وقتی یه چیزی رو میخواد با دست اشاره میکنه و میگه: انا ، انا !!!! دخملمون دو زبان یاد دارند: فارسی و عربی! قلبونت بشم تلفن رو بر میداره و میگه: ایو! ایو به دایی جون محمد میگه: حم ! دیگران رو بوس میکنه گاهی اوقات هم لیس م...